ישוע עזב את כפר־נחום והלך דרומה, לגבול יהודה ולאזור שממזרח לנהר הירדן. שוב התאסף סביבו קהל גדול, וישוע לימד אותם כמנהגו. | 1 |
عیسی از کَفَرناحوم به طرف سرزمین یهودیه و قسمت شرقی رود اردن رفت. باز عدهٔ زیادی در آنجا نزد او گرد آمدند و او نیز طبق عادت خود، به تعلیم ایشان پرداخت. |
פרושים אחדים שבאו לנסותו שאלו:”האם מותר לאיש להתגרש מאשתו?“ | 2 |
آنگاه بعضی از فریسیان پیش آمدند تا با بحث و گفتگو، او را غافلگیر کنند. پس به عیسی گفتند: «آیا مرد اجازه دارد زن خود را طلاق دهد؟» |
”מה אמר משה רבנו בקשר לגירושין?“שאל ישוע. | 3 |
عیسی نیز از ایشان پرسید: «موسی در مورد طلاق چه دستوری داده است؟» |
”משה אמר שמותר להתגרש“, השיבו הפרושים.”הוא אמר שבעל הרוצה לגרש את אשתו צריך לכתוב לה ספר כריתות (מכתב גירושין), וזה כל מה שנדרש ממנו.“ | 4 |
جواب دادند: «موسی اجازه داده که مرد طلاقنامهای بنویسد و زن خود را رها کند.» |
”האם אתם יודעים מדוע כתב לכם משה את המצוה הזאת?“השיב ישוע.”אני אגיד לכם למה: משה לקח בחשבון את האופי העקשני שלכם. | 5 |
عیسی فرمود: «موسی به علّت سنگدلی شما این حکم را صادر کرد. |
הרי מובן מאליו שאלוהים לא ברא איש ואישה כדי שייפרדו, אלא להיפך – אלוהים ברא איש ואישה כדי שיתאחדו לעולם בברית הנישואין. על כן יעזוב איש את אביו ואת אמו, | 6 |
اما در ابتدای آفرینش، خدا”ایشان را مرد و زن آفرید.“ |
7 |
و”به این سبب است که مرد از پدر و مادر خود جدا میشود و به زن خود میپیوندد، |
ודבק באשתו והיו לבשר אחד. | 8 |
و آن دو یک تن میشوند“. بنابراین، از آن پس دیگر دو تن نیستند بلکه یک تن. |
וכך אסור לאיש להפריד את מה שאלוהים איחד.“ | 9 |
پس آنچه را خدا پیوست، انسان جدا نکند.» |
מאוחר יותר, כשנשאר ישוע בבית לבד עם התלמידים, שוב העלו את הנושא. | 10 |
بعداً وقتی عیسی در خانه تنها بود، شاگردانش بار دیگر سر صحبت را دربارهٔ همین موضوع باز کردند. |
ישוע הסביר להם:”בעל המגרש את אשתו משום שברצונו להתחתן עם אישה אחרת, נחשב לנואף. | 11 |
عیسی به ایشان فرمود: «هر که زن خود را طلاق دهد و با زن دیگری ازدواج کند، نسبت به زن خود مرتکب زنا شده است. |
ואישה המגרשת את בעלה ומתחתנת בשנית נחשבת גם היא לנואפת.“ | 12 |
همچنین اگر زنی از شوهرش جدا شود و با مرد دیگری ازدواج کند، او نیز مرتکب زنا شده است.» |
פעם הביאו אליו מספר אמהות את ילדיהן, כדי שיברך אותם, אולם התלמידים גירשו את האמהות וביקשו מהן שלא להטריד את ישוע. | 13 |
مردم کودکان خود را نزد عیسی آوردند تا بر سر ایشان دست بگذارد و برکتشان دهد. اما شاگردان عیسی آنها را برای این کار سرزنش کردند. |
כשראה ישוע מה עושים תלמידיו, זה לא מצא חן בעיניו.”תנו לילדים לבוא אלי ואל תמנעו מהם, כי לכאלה שייכת מלכות האלוהים. | 14 |
ولی وقتی عیسی رفتار شاگردان را دید، ناراحت شد و به ایشان گفت: «بگذارید کودکان نزد من بیایند و مانع ایشان نشوید. زیرا ملکوت خدا مال کسانی است که مانند این کودکان هستند. |
אני אומר לכם: מי שלא מקבל את מלכות האלוהים כמו ילד, לא יוכל להיכנס אליה.“ | 15 |
براستی به شما میگویم که هر که ملکوت خدا را مانند یک کودک نپذیرد، هرگز به آن داخل نخواهد شد.» |
ישוע חיבק את הילדים, הניח ידיו על ראשם וברך אותם. | 16 |
آنگاه بچهها را در آغوش گرفت و دست بر سر ایشان گذاشت و آنان را برکت داد. |
יום אחד כאשר ישוע יצא לאחד ממסעותיו, בא אליו אדם בריצה שנפל לרגליו ושאל:”רבי הטוב, מה עלי לעשות כדי לזכות בחיי נצח?“ (aiōnios g166) | 17 |
وقتی عیسی عازم سفر بود، شخصی با عجله آمده، نزد او زانو زد و پرسید: «ای استاد نیکو، چه باید بکنم تا زندگی جاوید نصیبم شود؟» (aiōnios g166) |
”מדוע אתה קורא לי טוב?“שאל ישוע.”רק אלוהים טוב. | 18 |
عیسی از او پرسید: «چرا مرا نیکو میخوانی؟ هیچکس نیکو نیست، جز خدا! |
אך בתשובה לשאלתך, אתה הרי מכיר את המצוות: לא תרצח, לא תנאף, לא תגנוב, לא תענה ברעך עד שקר, לא תעשוק, כבד את אביך ואת אמך?“ | 19 |
و اما در مورد سؤالت، خودت که احکام را میدانی: قتل نکن، زنا نکن، دزدی نکن، شهادت دروغ نده، کسی را فریب نده و پدر و مادر خود را گرامی بدار.» |
”רבי, “ענה האיש,”תמיד שמרתי את כל המצוות האלה.“ | 20 |
مرد جواب داد: «همۀ این احکام را از کودکی انجام دادهام.» |
ישוע הביט בו באהבה.”עליך לעשות עוד דבר אחד: עליך למכור את רכושך ולתרום את הכסף לעניים – כדי שאוצרך יהיה בשמים – ולאחר מכן לך אחרי.“ | 21 |
عیسی نگاهی گرم و پر محبت به او کرد و فرمود: «تو فقط یک چیز کم داری؛ برو و هر چه داری بفروش و پولش را به فقرا بده تا گنج تو در آسمان باشد نه بر زمین! آنگاه بیا و مرا پیروی کن!» |
האיש התעצב מאוד והלך לדרכו, כי היה עשיר מאוד. | 22 |
مرد با چهرهای در هم و افسرده، از آنجا رفت، زیرا ثروت زیادی داشت. |
ישוע הסתכל ואז אמר לתלמידיו:”לאיש עשיר קשה מאוד להיכנס למלכות האלוהים.“ | 23 |
عیسی لحظهای به اطراف نگاه کرد و بعد به شاگردان خود فرمود: «برای ثروتمندان چه سخت است ورود به ملکوت خدا.» |
דבריו של ישוע הדהימו את התלמידים, ולכן חזר ואמר:”ילדים יקרים, מי שבוטח בכסף וברכוש קשה לו מאוד להיכנס למלכות האלוהים. | 24 |
شاگردان از این گفتهٔ عیسی تعجب کردند. پس عیسی بازگفت: «ای فرزندان، ورود به ملکوت خدا بسیار سخت است. |
קל יותר לגמל לעבור דרך חור המחט, מאשר לאיש עשיר להיכנס למלכות האלוהים.“ | 25 |
گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از وارد شدن شخص ثروتمند به ملکوت خدا!» |
דבריו אך הגבירו את תמיהת התלמידים. הם שאלו זה את זה:”מי, אם כן, יוכל להיוושע?“ | 26 |
شاگردان از این سخن شگفتزده شده، پرسیدند: «پس چه کسی در این دنیا میتواند نجات پیدا کند؟» |
ישוע הביט בהם ואמר:”למעשה, לבני־האדם זה לא אפשרי, אולם לא לאלוהים: עם אלוהים הכול אפשרי!“ | 27 |
عیسی نگاهی به ایشان انداخت و فرمود: «از نظر انسان این کار غیرممکن است، ولی از نظر خدا اینطور نیست، زیرا برای خدا همه چیز ممکن است.» |
פטרוס החל למנות בקול רם את כל הדברים שהוא ושאר התלמידים עזבו למען ישוע.”אנחנו ויתרנו על הכול כדי ללכת אחריך!“אמר פטרוס. | 28 |
آنگاه پطرس گفت: «ما از همه چیز دست کشیدهایم تا از تو پیروی کنیم.» |
”אני מבטיח לכם, “אמר ישוע,”שכל מי שוויתר על בית, אחים, אחיות, אמא, אבא, ילדים או רכוש למעני ולמען הבשורה, | 29 |
عیسی جواب داد: «خاطرجمع باشید، اگر کسی چیزی را به خاطر من و انجیل از دست بدهد، مثل خانه، برادر، خواهر، پدر، مادر، فرزند و اموال خود، |
יקבל ממני חזרה פי מאה ממה שלכאורה הפסיד: בתים, אחים, אחיות, אמהות, ילדים, אדמות – אך עם כל אלה גם רדיפות, ובעולם הבא יקבל חיי נצח. (aiōn g165, aiōnios g166) | 30 |
خدا به او صد برابر بیشتر خانه، برادر، خواهر، مادر و فرزند و زمین خواهد داد، همراه با رنج و زحمت. و در عالم آینده نیز زندگی جاوید نصیب او خواهد شد. (aiōn g165, aiōnios g166) |
אולם רבים מאלה שהם ראשונים עתה יהיו אז אחרונים, ואחדים מהאחרונים עתה יהיו אז ראשונים.“ | 31 |
ولی بسیاری که اکنون اول هستند، آخر خواهند شد و کسانی که آخرند، اول.» |
בדרך לירושלים הלך ישוע בראש, והתלמידים הלכו אחריו בחרדה. ישוע המשיך לספר להם מה יקרה לו. | 32 |
پس ایشان به سوی اورشلیم به راه افتادند. عیسی جلو میرفت و شاگردان به دنبال او. ناگهان ترس و حیرت سراسر وجود شاگردان را فرا گرفت. عیسی دوازده شاگرد را به کناری کشید و یکبار دیگر به ایشان گفت که در اورشلیم چه سرنوشتی در انتظار اوست. او فرمود: |
הוא דיבר איתם על הצפוי לו בירושלים:”מישהו יסגיר אותי לידי ראשי הכוהנים ולסופרים. הם ידונו אותי למוות וימסרו אותי לידי הרומאים. | 33 |
«اکنون به اورشلیم میرویم، و در آنجا پسر انسان را به کاهنان اعظم و علمای دین خواهند سپرد. آنها او را به مرگ محکوم خواهند کرد. سپس وی را به رومیها تحویل خواهند داد. |
הם יִרקו עלי, ילעגו לי, יצליפו בי בשוטים ויהרגו אותי. אבל לאחר שלושה ימים אקום לתחייה.“ | 34 |
ایشان او را مسخره خواهند کرد و به رویش آب دهان انداخته، او را شلّاق خواهند زد و سرانجام او را خواهند کشت؛ ولی پس از سه روز او زنده خواهد شد.» |
יעקב ויוחנן בני זבדי לחשו באוזנו:”רבי, אנחנו רוצים לבקש ממך טובה.“ | 35 |
یعقوب و یوحنا (پسران زبدی) نزد او آمده، گفتند: «استاد، ممکن است لطفی در حق ما بکنی؟» |
”איזו טובה אתם רוצים?“שאל ישוע. | 36 |
عیسی پرسید: «چه لطفی؟» |
”כאשר תשב על כסא המלכות, אנו רוצים לשבת אחד לימינך ואחד לשמאלך.“ | 37 |
گفتند: «وقتی بر تخت باشکوهت بنشینی، اجازه بفرما یکی از ما در سمت راست و دیگری در سمت چپ تخت سلطنتت بنشینیم.» |
”אינכם יודעים מה אתם מבקשים!“התפלא ישוע.”האם תוכלו לשתות מהכוס שאני חייב לשתות? האם תוכלו להיטבל בטבילה שאני מוכרח להיטבל?“ | 38 |
عیسی جواب داد: «شما نمیدانید چه میخواهید! آیا میتوانید از جام تلخ رنج و عذابی که من باید بنوشم، شما نیز بنوشید؟ یا رنج و عذابی را که من باید در آن تعمید بگیرم، شما نیز در آن تعمید بگیرید؟» |
”כן!“השיבו.”אתם באמת תשתו מכוסי ותיטבלו בטבילתי“, אמר ישוע. | 39 |
جواب دادند: «بله، میتوانیم.» عیسی فرمود: «البته از جام من خواهید نوشید و در تعمیدی که میگیرم، شما هم تعمید خواهید گرفت، |
”אבל איני יכול להבטיח לכם לשבת לימיני ולשמאלי, מפני שמקומות אלה כבר שמורים!“ | 40 |
ولی من اختیار آن را ندارم که شما را در سمت راست و چپ خود بنشانم. این جایگاه برای کسانی نگاه داشته شده که از قبل انتخاب شدهاند.» |
עד מהרה גילו שאר התלמידים את בקשתם של יעקב ויוחנן וכעסו עליהם מאוד. | 41 |
وقتی بقیه شاگردان فهمیدند که یعقوب و یوحنا چه درخواستی کردهاند، بر آن دو خشمگین شدند. |
ישוע קיבץ סביבו את התלמידים ואמר:”אתם הרי יודעים שאלה הנחשבים למנהיגי הגויים רודים בנתיניהם, ומעניקים כוח וסמכות למי שהם רוצים. | 42 |
پس عیسی همهٔ شاگردان را فرا خوانده، گفت: «در این دنیا، حکمرانان بر مردم ریاست میکنند و اربابان به زیردستان خود دستور میدهند. |
אולם ביניכם אין הדבר כך; מי שרוצה להיות מנהיג ביניכם צריך להיות לכם למשרת. | 43 |
ولی در میان شما نباید چنین باشد. بلکه برعکس، هر که میخواهد در میان شما بزرگ باشد، باید خدمتگزار همه باشد. |
מי שרוצה לעמוד בראש צריך להיות המשרת של כולכם. | 44 |
و هر که میخواهد در بین شما اول باشد، باید غلام همه باشد. |
אף אני, בן־האדם, לא באתי לכאן כדי שישרתו אותי, אלא כדי לשרת אחרים ולתת את חיי כופר בעד רבים.“ | 45 |
چون پسر انسان نیز نیامده تا کسی به او خدمت کند، بلکه آمده است تا به دیگران کمک کند و جانش را در راه آزادی دیگران فدا سازد.» |
ישוע ותלמידיו באו ליריחו. בצאתם מהעיר הלך אחריהם קהל גדול. בצד הדרך ישב קבצן עיוור בשם ברטמי בן־טימי, | 46 |
سپس به اریحا رسیدند. وقتی از شهر بیرون میرفتند، جمعیتی انبوه به دنبالشان به راه افتادند. در کنار راه، کوری به نام بارتیمائوس نشسته بود و گدایی میکرد. |
ששמע שישוע מנצרת מתקרב. ברטמי החל לצעוק:”ישוע בן דוד, רחם עלי!“ | 47 |
وقتی بارتیمائوس شنید که عیسای ناصری از آن راه میگذرد، شروع به داد و فریاد کرد و گفت: «ای عیسی، ای پسر داوود، بر من رحم کن!» |
”שתוק!“ציוו עליו מספר אנשים. אך העיוור לא שתק, אלא הגביר את קולו:”בן דוד, רחם עלי!“ | 48 |
بسیاری از مردم بر سرش فریاد زدند: «ساکت شو!» اما او صدایش را بلندتر میکرد که: «ای پسر داوود، به من رحم کن!» |
ישוע שמע את תחינותיו של העיוור ועמד מלכת. הוא ביקש לקרוא לעיוור.”התעודד, “אמרו לו,”קום! הוא קורא לך.“ | 49 |
وقتی سر و صدای او به گوش عیسی رسید، همان جا ایستاد و فرمود: «بگویید اینجا بیاید.» پس مردم او را صدا زده، گفتند: «بخت به تو روی آورده؛ برخیز که تو را میخواند.» |
ברטמי השליך מעליו את שמיכותיו ובא לישוע. | 50 |
بارتیمائوس ردای کهنهٔ خود را کناری انداخت و از جا پرید و پیش عیسی آمد. |
”מה אוכל לעשות למענך?“שאל ישוע.”רבי, אני רוצה לראות!“בכה האיש. | 51 |
عیسی پرسید: «چه میخواهی برایت بکنم؟» گفت: «استاد، میخواهم بینا شوم.» |
”כמובן“, השיב ישוע.”אמונתך ריפאה אותך; לך לשלום.“ואכן עיניו נרפאו והוא הלך בדרך אחרי ישוע. | 52 |
عیسی به او فرمود: «برو که ایمانت تو را شفا داده است.» آن مرد بیدرنگ بینایی خود را بازیافت و از پی عیسی در راه روانه شد. |